سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 4:2 عصر پنج شنبه 91/6/30

آی مردم کسی اینجا ندیده یک زن تنها

زنی تنها وبی همراه 

درون خانه متروکه رویا

گمانم گیسوانش را زغم برفی شده حالا

زنی که روزگارش زیر رگبار نگاه عاشقی گم شد

وفردا بی خبرازعشق پنهانی 

درون سینه شب رفت و پنهان شد

زنی تنها که عشقش

اتاقی سردوخاموش و پرازغم بود

آی مردم کسی اینجا نمی داند چرا آن زن پریشان بود

چرا در روی بال شب همیشه روبه فردابود

شنیدم ماه گفته او عاشق بود

کسی اوراشکسته بوددرون پیله  تقدیربسته بود 

شنیدم شب خودش با چشم خود دیده

که آن زن تا سحر هااشک میریزد

نمیداندچرا؟

اما دلش آشفته وبسیارحیران است 

نمی دانم چرا هرگز نمی پرسد

کسی از حال آن  زن در این اوضاع واحوال

چرا هرگز نمی خواهد بداند زحال آن زن 

آشفته احوال

ولی من خوب می دانم که آن زن سایه من بود

همان احساس  سنگین درون  سینه من بود


¤ نویسنده:

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
50805

:: درباره من ::

کلبه تنهایی من


ساده ام مثل نگاه کودک،گهگداری آرام مثل آرامش آب ،و دمی چون موج خروشان من همانم که در این تنهایی به خدا و به زمین اندیشم و به انسا نهایی که در این نزدیکی روی سکوی صداقت به امید فردا دل گرمی دارند من همانم که خدا می داند که چه حسی دارم و چه روحی آرام عاقبت با رو حم به سراغ می و مستی و خدا خواهم رفت

:: لینک به وبلاگ ::

کلبه تنهایی من

:: آرشیو ::

یادگاری از مهربانم

:: لینک دوستان من::

****شهرستان بجنورد****
محمد قدرتی
وبلاگ بروبچ باحال خودمون